معنی کلمه روند در لغت نامه دهخدا معین لطیف
روند. [ رَ وَ ] (اِمص ، اِ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک . وتیره . روال . روش . طریقه . طریق .
راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی . (یادداشت مؤلف ).
(ق ) پیاپی . مستمر. دمریز. متصل . گویند: این بچه روند گریه می کند. (فرهنگ لغات عامیانه ). - یک روند ؛ یک ریز. پیاپی .
راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی . (یادداشت مؤلف ).
(ق ) پیاپی . مستمر. دمریز. متصل . گویند: این بچه روند گریه می کند. (فرهنگ لغات عامیانه ). - یک روند ؛ یک ریز. پیاپی .